داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
زیر لبی-زیر زبانی
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
حق دادن-تایید کردن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
پایین دست-طرف پایین
چیز خور-مسموم شده
ازرق-چشم زاغ
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
پِی-دنبال
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
زبان در قفا-زبان پس قفا
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
چاچول باز-حقه باز-شیاد
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
از دست دادن-گم کردن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
با محبت-زود جوش و مهربان
خوابگوشی-سیلی-کشیده
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
دان-دانه-چینه
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
پوست کنده-رک و بی پرده
دهن-واحد آواز خواندن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
تخم چشم-مردمک چشم
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
زینه-پله
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
ته نشین-رسوب کرده
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
از جنس چیزی بودن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
دَدَر-بیرون-کوچه
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
پا شدن-از جا برخاستن
پیشی-گربه در زبان کودکان
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
ادرار کوچک-شاش
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
ادرار بزرگ(مدفوع)
پادگان-سربازخانه
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
باریک اندام-لاغر و ظریف
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
ابرو انداختن-ابرو آمدن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
حکیم جواب کرده-یتیم
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
توان هماوردی با کسی را داشتن
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
بازرس-مامور بررسی و کنترل
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
دراز کش-افتاده-خوابیده
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
خرس-چاق و درشت-تنومند
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
چار سر-حرف مفت-متلک
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
انداختنی-جنس نامرغوب
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
چشمه-نوع-قسم
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
دندان تیز کردن-طمع کردن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
خداپسندانه-مورد پسند خدا
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
خوش منظره-خوش نما-زیبا
تعلیمی-عصای کوچک
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
پُرتابل-قابل حمل
دُنگی-دانگی
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
بامب-توسری
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
جیره بندی-سهم بندی
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
برخورد-بهم خوردن-تصادف
چال افتادن-گود شدن
خاله وارَس-آدم فضول
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
بدک-نه چندان بد
بند آوردن-متوقف کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
بلا نسبت-دور از جانب شما
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
افتاده-فروتن-متواضع
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
تریاکی-معتاد به تریاک
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
راست روده شدن-اسهال گرفتن
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
تلکه بند شدن- تلکه کردن
به تور زدن- به تور انداختن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
ریش شدن-ریش ریش شدن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
دندان تیز کردن-طمع کردن
آلکلی-معتاد به الکل
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
اهل دود-سیگاری
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
ار زبان کسی-از قول کسی
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
ادرار بزرگ(مدفوع)
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
آکِله(جذام، زن سلیطه)
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
پر و پخش-پراکنده
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
زبانی-شفاهی
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
آب و رنگ-طراوت و شادابی
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
انسان بودن-شریف و درست بودن
دل رحم-مهربان
خستگی در کردن-استراحت کردن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
دل گُنده-سهل انگار
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
بده اون دستت-آی زکی !
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
دو لَتی-در دو لنگه ای
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
پس رفتن-عقب رفتن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
خدا داده-دیم کاری
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
کار شگفتانگیز کردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
دسته پل-الک دولک
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
دسته-ساعت دوازده
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
دارا-ثروتمند
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
حرف پوچ-سخن بی معنی
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
ارزانی-بخشیدن-دادن
روان کردن-از بر کردن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
چانه لغی-راز داری نکردن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
دلپخت-پختن مغر چیزی
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
جاشو-باربر
اجاقکور-نازا-بی فرزند
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
چوچول باز-دغل-بی حیا
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
دال به دال-پشت سر هم
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
دستک-دفتر حساب
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
چته ؟-تو را چه می شود ؟
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
تپه گذاشتن-بول کردن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
چَک-سیلی-کشید
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بَرج-خرج های خارج از خانه
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
آلکلی(معتاد به الکل)
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
آخرین تحویل-قیامت
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
باردار-آبستن-حامله
دور از جناب ب-لانسبت
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
چشم واسوخته-چشم برتافته
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
دزد و دغل-نادرست و مکار
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
رج کردن-رج بستن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
آب آتش مزاج(می سرخ)
جار-چلچراغ-شمعدان
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
چغل خوری-سخن چینی
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
خدا کند-ای کاش
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
چِخ کردن-راندن سگ
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
چاشته بندی-ته بندی
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
جبهه-میدان جنگ
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
خرسک-نوعی فرش
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
آب سیر-جانور خوشرفتار
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
جزاندن-آزار و اذیت کردن
تک پران-زن نانجیب
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
تر دماغ-سرحال-شنگول
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
چِل-خل و دیوانه
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
پوشک-کهنه ی بچه
راستکی-واقعی
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد